پنجاه شهید را پیدا كردیم كه روى آنها بتون ریخته و سنگر ساخته بودند
تبلیغات
به این سایت رأی بدهید
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 413
بازدید دیروز : 335
بازدید هفته : 860
بازدید ماه : 1584
بازدید کل : 71598
تعداد مطالب : 265
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1

آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 265
:: کل نظرات : 32

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 26

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 413
:: باردید دیروز : 335
:: بازدید هفته : 860
:: بازدید ماه : 1584
:: بازدید سال : 21782
:: بازدید کلی : 71598
نویسنده : mohammad
چهار شنبه 7 اسفند 1392

آن روز، مصادف بود با ولادت حضرت امام محمد تقى(علیه السلام)، سال 73 بود. همراه بقیه نیروهاى تفحص، در محور ارتفاع 143 كه بودم منتهى مى شد به ارتفاع 146 منطقه عملیاتى والفجر یك در فكه، یك سنگر بتونى خیلى بزرگ نظر ما را به خود جلب كرد. سنگر بر بلندى قرار داشت و پله هاى بتونى، محل رسیدن به آن بود. محل برایمان مشكوك بود. طول و عرض سنگر حدوداً 4×3 متر بود و شاید هم بزرگتر. كف آن هم سى - چهل سانتى متر بتون ریخته بودند.

 

آنجا را كه مشكوك بود، با بیل كندیم كه به قطعات بدن یك شهید برخوردیم. پاها و تن شهید را كه درآوردیم، متوجه شدیم شانه، دست ها و سرش زیر پله بتونى است. معلوم بود كه بتون را روى پیكر او ریخته اند. در حال جمع آورى بدن او بودیم كه یك پوتین یدگر به چشممان خورد. شروع كردیم به كندن كل اطراف سنگر.

 

سرانجام پس از جستجوى فراوان در پاى سنگر، حدود پنجاه شهید را پیدا كردیم كه روى آنها بتون ریخته و سنگر ساخته بودند.

 

برایمان جاى تعجب بود كه دشمن چگونه اینجا سنگر زده است. اگر یكى دو تا شهید بود چیزى نبود ولى پنجاه شهید خیلى جاى حرف داشت. ظواهر امر انشان مى داد كه سنگر فرماندهى آنجا مستقر بوده است چون در نقطه اى استراتژیك قرار داشت.




:: موضوعات مرتبط: خاطرات تفحص , ,
:: بازدید از این مطلب : 874
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س).
روی عقیق نوشته بود:« به یاد شهدای گمنام»
شهدایی که در فاضلاب انداخته شده بودند
شهدایی که با شکنجه، زنده به گور شدند
هفت شهیدی که با قیچی‌های بزرگ فولادی از وسط جدا شده بودند
دیگر دنبال آب نبودیم . « شهید ابوالفضل ابوالفضلی»
ژنرال بعثی گفت: همراه این شهید پارچه قرمزرنگی بود
عکسی خندان از امام خمینی(ره) تو جیب شهید گمنام...
دیدیم روی پیشانی یک شهیدروئیده اند
راهی بازار شد.مثل دیوانه ها شده بود.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان میداد
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شما در مورد وبلاگ چیست؟

پیوندهای روزانه
تبادل لینک هوشمند


  خندهتبادل لینک هوشمند خنده
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفاع مقدس و آدرس defaemoghadas3.tk لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.